کد مطلب:163229 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:136

عوامل احیاء؛ زیارت و لقاء (1)
پس از تعلم و تعلیم و ذكر و مذاكره به بحث و لقاء و تلاقی می رسیم.این عامل هم از عواملی بود كه برای احیای امر مطرح شده بود.

ما به روایاتی كه در كتاب كافی در باب تراحم و تعاطف و زیارة الاخوان و مصافحه آمده مروی می نماییم و سپس به جمع بندی كلی آن می پردازیم، و به مجموعه ی روایاتی كه در شب های قبل، در شب دوم آوردیم توجه می نماییم.

- شعیب از امام صادق علیه السلام می شنود كه به اصحاب خود می فرمود؛ اطاعت خدا كنید و برادران خوبی باشید كه به خاطر خدا دوست می دارند و پیوند می زنند و دلسوزی می نمایند.«تزاوروا و تلاقوا و تذاكروا امرنا و أحیوه»؛ [1] به دیدار یكدیگر و ملاقات یكدیگر بیایید و امر ما را گفت وگو كنید و آن را زنده بدارید.

- صیداوی و كاهلی همین دستورهای به تواصل و دوستی و پیوند و برادری را از امام صادق علیه السلام نقل می كنند.

- ابی المعز از امام صادق علیه السلام روایت می كند كه فرمود؛ بر مسلمین ثابت و پابرجا این حق قرار گرفته كه در پیوند دادن كوشش كنند و در مهربان ساختن و برابری با اهل نیاز كمك نمایند و بعضی بر بعض دیگر روی بیاورند تا به آن گونه كه خداوند دستور داده، باشید: «رحماء بینهم»، كه در آخر سوره فتح از دوستی و


رحمت بینابین حكایت می كند تا آن جا كه اگر از كار آن ها و از گرفتاری هاشان چیزی پنهان ماند غصه دار شوید همان گونه كه جمع انصار در زمان رسول خدا صلی الله علیه و آله بودند.

- ابی حمزه از امام صادق علیه السلام روایت می كند كه فرمود؛ هر كس برادرش را برای خدا نه جز او زیارت كند، و به دنبال وعده ی خدا و دستیابی به آن چه در حضور اوست باشد خداوند هفتاد هزار فرشته را بر او می گمارد كه به او بگویند تو پاك شدی و بهشت برای تو گواراست.

دو نكته در این روایات مطرح است یكی فرشته هایی موكل و گمارده شده كه تا هفتاد هزار نفر به او پیام پاكی خودش و گوارایی بهشت را بدهند چه معنا دارد؟

و دیگر گوارایی بهشت یعنی چه؟

در مورد اول این فرشته ها نشان از درجات و رتبه هایی است كه او طی می كند و مقاماتی است كه به دست می آورد و پاكی ها و آزادی هایی است كه به آن می رسد و بت هایی است كه پشت سر می گذارد.چون این همه بت و مانع و مزاحم در مقام زیارت و دیدار مؤمن هست و پیش از این ها لغزشگاه و گرفتاری بر سر راه است و آن جا كه بدون این توجهات و با اخلاص به زیارت روی می آورد، از هر بندی كه می گذرد، و از هر بتی كه عبور می كند، این فریاد را می شنود و این بشارت را می گیرد.

اما در مورد دوم و گوارایی بهشت، این نكته مهم است كه نعمت ها گاهی بدست می رسند، اما با نكبت و رنج همراهند و گاهی رنج ها و گرفتاری ها برای


آدمی پاك و گوارا می شوند و در دل می نشینند.با پاكی دل و رهایی از مرض ها و بت ها و تعلق ها، با این پاكی نعمت، بهشت گوارا و شیرین است و این نكته شنیدنی است كه؛ «الا طبت و طابت لك الجنة»؛ [2] تو پاك شدی و بهشت برای تو پاك و گوارا شد.

- جابر از امام باقر علیه السلام از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت می كند كه فرمود؛ جبرئیل برای من گفت خداوند فرشته ای را به زمین فرستاد تا این كه به خانه ای رسید كه بر در خانه مردی از صاحب خانه اجازه می خواست.فرشته با مرد گفت چه حاجتی با صاحب خانه داری؟ مرد گفت؛ برادر مسلم من است به خاطر خدا به زیارتش آمده ام.فرشته گفت: جز این چیزی تو را به این كار وادار نكرده؟ مرد تأیید كرد.پس فرشته گفت: من پیام آور خدا برای تو هستم، خدا برایت سلام می فرستد و می گوید: بهشت برای تو واجب شد.خداوند می فرماید: «ایما مسلم زار مسلما، فلیس ایاه زار، ایای زار، و ثوابه علی الجنة»؛ [3] هر مسلمی كه به زیارت مسلمی بیاید، پس او را زیارت نكرده، مرا زیارت كرده است و پاداش او بر عهده من است؛ پاداش او بهشت من است.

و همین مضمون در روایت دیگری آمده كه بدون خدعه و نیرنگ و بدون چشم داشت و توقعی به زیارت مؤمنی آمد و او را در خانه اش دیدار كرد خداوند او را زائر خود می خواند و میهمان خود می نماید و به خاطر محبت و عشقی كه در


اوست برایش بهشت را فراهم می سازد.

- در باب مصافحه از كافی، روایاتی است كه دیدار و مصافحه ی مؤمنین، گناهان را می ریزد همانطور كه در پاییز برگ ها از شاخه ها می ریزد. [4] .

این روایات نشان می دهد كه در دیدار، معرفت و محبت خداوند، ریشه دارتر می شود و پیوند گناه با جوارح و جوانح آدمی سست می شود و مثل برگ های سست پاییز می ریزد.

در این دیدارها، اقبال و توجه و نظر خداوند، گناهان را می خشكاند.

در دیدار ذكر و امن و محبت و معرفت شكل می گیرد و هر یك از این ها می تواند ریشه های گناهان زیادی را بخشكاند و سلطان شیطان و ولایت او را بردارد.

- در روایاتی دیگر با دیدار و مصافحه ی دو مؤمن دست خداوند در میان دست های آن ها می آید و خداوند با آن كس كه مهربان تر است و برادرش را بیشتر دوست دارد، دست می دهد.

قماط از امام باقر علیه السلام روایت می كند: «ان المؤمنین اذا التقیا و تصافحا ادخل الله یده بین ایدیهما فصافح اشدهما حبا لصاحبه». [5] و در روایت مالك از امام باقر علیه السلام كه هنگام دیدار و مصافحه، خداوند دستش را میان دست های آن ها می آورد و به مهربانترین آن ها روی می كند و با این اقبال و توجه است كه گناهان می ریزد.


- اسحاق بن عمار می گوید؛ من بر امام صادق علیه السلام وارد شدم.پس حضرت با چهره ای گرفته به من نظر فرمود.پرسیدم چه باعث این تغییر بر من شده است؟ فرمود؛ آن تغییری كه تو برای برادرانت آوردی.

اسحاق! به من رسیده كه تو دربانی بر در خانه ات گذاشته ای كه بینوایان شیعه را از تو دور می كند.اسحاق از ترس شهرت می گوید و امام از ترس بلیه و محنت سؤال می كند و می فرماید؛ آیا نمی دانی كه دو مؤمن آن جا كه دیدار كنند و دست بدهند خداوند رحمتش را فرومی فرستد و از این رحمت 99 سهم برای مهربانتر است و هنگامی كه رفق و محبت می ایستند رحمت خداوند آن ها را می پوشاند، و آن جا كه می نشینند تا گفت وگو كنند، نگهبان های فرشته ها می گویند؛ كنار بیایید شاید سری داشته باشند كه خداوند بر این ها ستر و پوشش گذاشته است. [6] .

- ایمن از امام صادق علیه السلام روایت می كند كه فرمود؛ رسول خدا با هیچ كس مصافحه نكرد و دست نداد كه دستش را زودتر بكشد. [7] .

و همین نكته سنگین است و صبوری می خواهد و عشق می خواهد و توجه می خواهد كه پیش قدم بر جدایی نباشی و در محبت كوتاه نیایی.و این ها بازی نیست كه ریشه در معرفت و محبت و رحمت واسع حق دارد، پایمردی می خواهد.منی كه برای برادر مؤمنم یك گام برنمی دارم و یك لحظه توقف نمی كنم، چگونه می توانم با اداء و تظاهر و خودنمایی، كار رسول را دنبال كنم كه عاشق است و به مؤمنین مهربان است و در محبت پا برجاست كه در سوره ی توبه


درباره ی او فرموده: «لقد جائكم رسول من انفسكم عزیز علیه ما عنتم حریص علیكم و بالمؤمنین رؤف رحیم»؛ [8] رسولی از شما بر شما آمد، كه رنج شما بر او سنگین است.بر شما حریص است و به ایمان آورده ها دلسوز و مهربان است.

این حرص و طلب زیاد و مستمر رسول صلی الله علیه و آله است كه كسی را از شیطان بگیرد و دلی را با خدا پیوند بزند.حتی اگر نعش او برای رسول صلی الله علیه و آله بماند راضی است كه جوان یهودی را به اسلام بكشاند.در دعای ابوحمزه آمده؛ خدایا اگر مرا به آتش بكشانی شیطان شاد می شود، كه یكی را بردم و اگر به بهشت بنشانی محمد رسول صلی الله علیه و آله از تو خشنود می شود، كه یكی را آوردم و من به تو سوگند می دانم كه سرور رسول تو و خشنودی محمد صلی الله علیه و آله برای تو محبوب تر است.

این محبت های عمیق و ریشه دار می تواند توقف ها و پایمردی را سبك كند و بدون رنج بارها را بر دوش تو بكشاند و بدون منت تو را منت پذیر یاران و دوستان بگرداند.

- در روایات سابق آمده بود؛ «تزاوروا و تلاقوا، فان فی زیارتكم احیاء لقلوبكم و ذكرا لاحادیثنا». [9] به دیدار و ملاقات یكدیگر بیایید، كه در این دیدار دل های شما زنده می شود و احادیث ما به یاد می آید.گرچه در تنهایی علم و روشنفكری می تواند بیشتر باشد، ولی در دیدار و با زیارت هاست كه نقطه ضعف های آدمی آشكار می شود و تعلق هایش مشخص می گردد و دل مرده زنده می شود و یادآور احادیث و كلام تازه و سخن های نو از اهل بیت می گردد.


- در جامع السعادات آمده بود؛ «مثل الاخوین اذا التقیا، مثل الیدین تغسل احدیهما الاخری».داستان دو برادر كه به دیدار هم می رسند مثل دو دست هستند كه هر كدام دیگری را می شوید.چون هر دست می تواند تا جایی و تا حدی خودش را بشوید، نهفته ها و گوشه هایی را دست دیگر می شوید و تعلق های پنهان و رسوب كرده را معاشرت و زیارت مؤمنین پاك می كند.

این ها و جز این ها روایات آموزنده و با بركتی است كه می توانی در ابواب معانقه و سعی در حوائج و خدمت به مؤمنین به دنبال آن باشی و دل خود را در آن شست و شو بدهی در واقع آن چه كه این روایات نورانی را توضیح می دهد و سعی در حاجت و سرور مؤمن و دیدار و زیارت و دستگیری و مصافحه ی او را معنا می دهد همین توجه و اخلاص و ارتباطی است كه هسته ی پاك جمع الهی را فراهم می كند و همین است كه سرور مؤمن به سرور خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله گره می خورد.در كافی ابن جمهور نقل می كند كه نجاشی - از اجداد نجاشی معروف - استاندار و عامل اهواز و فارس بود و یكی از كشاورزان كه برای او كار می كرد، به امام صادق علیه السلام عرض می كند كه در دیوان و دفتر نجاشی، بر من خراج سنگین و بدهی زیادی است، او به تو معتقد است و اطاعت تو را بر عهده دارد اگر مصلحت می بینی برای من نامه ای بنویس.حضرت نوشتند؛ «بسم الله الرحمن الرحیم سر اخاك یسرك الله»؛ برادرت را مسرور كن، خدا تو را مسرور گرداند.

ابن جمهور می گوید؛ كشاورز با نامه بر او وارد شد و او در جمع بود.هنگامی


كه خلوت كرد نامه را به او داد... نجاشی گفت این نامه ی ابی عبدالله علیه السلام است، بوسید و بر چشمش گذاشت و پرسید چه حاجتی داری؟

كشاورز گفت بر من خراجی در دیوان تو بریده اند.پرسید چقدر است؟ كشاورز گفت ده هزار درهم.پس نجاشی كاتب خود را خواست و دستور داد به جای او پرداخت كنند و اسمش را پاك كند و برای سال آینده او هم پرداخت نمایند.

پس نجاشی به كشاورز گفت آیا تو را مسرور كردم؟ كشاورز با ستایش و دعا تصدیق كرد.باز نجاشی برایش به مركب و كنیز و غلام و صندوق لباس دستور داد و در تمامی این ها می گفت آیا تو را مسرور ساختم؟ و كشاورز تصدیق می نمود او بیشتر می بخشید آن گاه نجاشی گفت این فرشی را كه بر روی آن نامه مولایم را به من دادی بردار و همیشه گرفتاری هایت را به سوی من بیاور.

كشاورز بعدها خدمت امام صادق علیه السلام آمد و داستان را باز گفت و حضرت علیه السلام از آن چه كه نجاشی كرده بود خوشحال و خوشحال تر می شد.كشاورز پرسید یابن رسول الله گویا آن چه در حق من انجام داده شما را مسرور ساخته؟ حضرت فرمود آری به خدا سوگند، خدا و رسول او را هم مسرور گردانیده است. [10] .

پیوند عمل با جهت عمل و با اخلاص و با ارتباط و پیوند و همبستگی میان مؤمنین پیوند مباركی است كه از زمین سر بر می دارد و بر آسمان ها برگ و بار می گستراند و همین است كه این عمل با این ریشه های معرفت و محبت به اقبال و


نظر و توجه خدا راه می یابد و با كم به زیادی و زیادتی می رسد.

بدون این توضیح، این همه درجات و این همه نقل و انتقال در عوالم مختلف و رفت و آمد فرشته ها و بشارت آن ها به نظر لغو و زیادی می آید.ولی آن جا كه این بذر محبت و رفت و آمد و زیارت و لقاء و التقاء به احیای امر اولیاء خدا و احیاء دل ها بینجامد، این همه زیاد نیست.

پس از این كه تمامی یاران حسین مستانه رفتند و حسین علیه السلام تنها ماند، فریاد زد؛ «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله».

با این فریاد «هل من ناصر» شیون اهل حرم بلند گردید و حسین علیه السلام به سوی آن ها آمد و آرامشان ساخت و فرزند صغیرش را، شیرخوارش را، به آغوش گرفت.فرزند را در آغوش پدر تیر زدند و حلقومش را دریدند.حضرت فرمود: «ان حسبت عنا النصر فاجعل ذلك لما هو خیر لنا».

سید در لهوف می فرماید؛ اباعبدالله علیه السلام خون ها را به سوی آسمان پاشید و فرمود؛ «هون علی ما نزل بی انه بعین الله». [11] .



[1] بحارالانوار، ج 74، ص 401، ح 45.

[2] بحارالانوار، ج 71، ص 342، ح 1.

[3] بحارالانوار، ج 71، ص 344، ح 3.

[4] كافي، ج 2، ص 179، ح 1 و 3 و 4 و 5 و 6 و 7.

[5] كافي، ج 2، ص 179، ح 2.

[6] كافي، ج 2، ص 181، ح 14.

[7] كافي، ج 2، ص 182، ح 15.

[8] توبه، 128.

[9] كافي، ج 2، ص 186، ح 2.

[10] كافي، ج 2، باب 268، ص 196، ح 9.

[11] موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ص 476 تا ص 477.